روزنوشت های یک قد بلند




در اتاق باز شد و گریه کنان از اتاق بیرون دوید. خسرو و ماه پری صدایش زده بودند تا بابت ناراحتی چند روزه اش استنطاقش کنند. به پهنای صورتش اشک میریخت. کاشف به عمل امد که دلش نمی خواهد مایوی سبز رنگی را که سه تا تابستان قبل هم به تن کرده بود این تابستان هم برای استخر بپوشد. ماه پری با ظرافت به قد و اندازه اش برای دخترش که تره تره قد می کشید می افزود و اندازه اش می کرد. ان تابستان خسرو از اسپانیا برایش یک مایوی فسفری که سوغات فرنگ بودن از سر و رویش می بارید برایش آورد تا یکی یک دانه اش دیگر گریه نکند. فرشته از همان وقت ها دستش امد که اگر صبر کند خسرو برایش بهترین ها را فراهم می کند.و فقط باید صبر می کرد

یک صبح جمعه ی اوایل بهار بود که کنار بخاری قهوه ای رنگ پلار دراز کشیده بود، مادرش با حوله ایی که به سرش پیجیده بود از حمام بیرون امد. خسرو به یمن پدر شدن دوباره اش بوسیدش و این خبر سه تا شدنشان تن و جان فرشته را لرزاند. افکارش مثل برق و باد از پس ذهنش می گذشت. ما که اتاق نداریم، اصلا معلوم نیست دختر است یا پسر، همه دوتایی هستند چرا ما سه تایی باشیم، قرار است غذایمان را. بخورد؟ اگر به اسباب بازی هایم دست بزند چه؟ 

محمد حسن به دنیا امد، وسط برف باران سال ۷۴، جای هیچ کس را هم تنگ نکرد. اشرف همیشه داستان ان روز را طوری تعریف می کند انگار که خسرو همین یک فرزند را ان هم بعد از ۱۲ سال نازایی همسرش پیدا کرده بود . بدنیا امد و شد تمام وجود فرشته، بازی می کردند، غذا خوردنش معضلی بود که حل نمی شد

کمی قبل از دو سالگی محمد حسن خانه ایی جدید که خریده بودند و از نو ساخته بودند اماده شد. هجرت از خانه ی قدیمی به این یکی که از دوتای قبلی بزرگ تر بود. اول آذرماه ۷۶ سرویس بادنجانی مدرسه درب منزل متروکه پیاده اش کرد و کلید انداخت و وارد شد. مادر بزرگش تنها عضو به جا مانده از گذشته بود، فرشته را با خود به خانه ی جدید که شلوغ پلوغ و درهم برهم بود آورد

ساخت و سازش را مهندسی به نام انجام داده بود، ماه پری از اینکه بخاطر مسایل مالی نتوانسته بودند موتور خانه و شوفاژ داشته باشند می نالید، البته بی نوا حق هم داشت. عین بیست و یک سال بعد زمستان که پایشان را روی زمین می گذاشتند تمام ستون فقراتشان از سرما تیر می کشید. اشرف تمام اشپزخانه را به سبک خانه اش چید. و همه به ان هم عادت کردند! عادت هایی که همیشه ذهن دختر بچه ی در حال رشد و بزرگ شدند را شدیدا می آزرد


ادامه دارد.


می خواهم برایتان قصه بگویم، قصه ایی از فراز و نشیب، عشق و نفرت و در یک کلام زندگی،زندگی دخترکی هراسان، در پی یادگیری و کشف دنیا


اولین خاطراتش بر میگردد به سه سالگیش، چند خاطره‌ی کمرنگ هم از قبل ترش دارد که زیاد شفاف نیست، یادش می اید که کنار نرده های راه پله ی قهوه ای کمرنگ منزل مادربزرگش می ایستاد و با استیصال عمه ی کوچکش را صدا میزد تا او را برای تاب بازی به حیاط ببرد. بعد از آن دو سه صحنه ی دیگر، جعبه ی اسباب بازی هایش که کمتر دیده بود، و اسباب کشی از خانه ایی بزرگ که فقط صاحب اتاق خاب کوچکی از آن بودند….

دیگر چیزی ندارد از آن روزها، تا خاطراتی پیوسته از خانه ایی کوچک، پدرش خسرو با سبیل و سری پر مو، مادرش ماه پری با موهایی همیشه بیگودی بسته و مش دار، بیشتر اوقات در اشپزخانه پیدایش میکرد، بعد میدود و به تنها اتاق ال مانند کنار اشپزخانه می خزید، شناسنامه ی پدرش را از کشوی عسلی دور افتاده از کنار تخت می ربود و زیر کاناپه ی مبلمان جهیزیه ی ماه پری پنهان می شد، یواشکی لای کتابچه ی کوچک را که نمیدانست دقیقا چه کاربردی دارد باز میکرد و اشک میریخت، که چه می شود اگر نباشی، چه اتفاقی برایم می افتد اگر روزی کنارم نباشی…. 


اسمش فرشته است، دو برادر کوچکتر دارد فریدون و محمدحسن، یکی در خاطرات کودکیش پر رنگ است و دیگری هنوز در این جهان بیدار نشده. فریدون پسر بچه ی ابزیرکاه و قلدری است که وقتی دسته گلی به اب می دهد قهر می‌کند و در باریک ترین فضای ممکن خودش را جا می‌دهد، با عالم و دنیا مشکل دارد و علت تمام کارهای عقب افتاده ش را در دنیای بیرون جست وجو می کند. فرشته با گوشه ی اینه ایی قدیمی سرش را شکست و بعد زیر تخت پنهان شد، از همان روزها کینه آش را به دل گرفته است و باهم حرفی نمی زنند.

فرشته دختر بچه ی تخسی که از دیوار راست بالا می رود و روی درخت می خابد، در میان نوه ها شیطنت ش بی اندازه است، به قول خاله آش سر گوشش می جنبد. آن هم در سه سالگی!!! چنین کشف بزرگی زمانی بدست امد که فرشته روی پای اقا رضا راننده ی دایی مرتضی نشسته بوده و دختر بچه ابراز علاقه ایی کودکانه به رضا می کند، پرده برداری از این راز عاشقانه ی کودکی سه ساله و مردی چهل ساله از گوش های تیز خاله آش اشرف پنهان نماند و گزکی شد بر سر زبانش تا ماه پری را تا هیجده سالگی دخترش فرشته بیازارد.

چند سالی می شود که از خانه ی کوچک تک اتاق با باغچه ی باریک تاج خروسی ها به این یکی که بزرگ‌تر است و دو طبقه اسباب کشی کرده اند، درخت پرتقال حیاط خانه عین شش سال پرتقال نداد. ماه پری حوض دو طبقه ی ماهی ها را هر دو سه روز یکبار با چاقوی زنجانی دسته چوبی جرم گیری می کرد و به عالم و دنیا لعن و نفرین می فرستاد که چرا شده است زن خانه ای که علاوه بر دو توله سگ زبان نفهم ، ماهی و گل شب بو و کلی کفتر و پرنده ی دیگر هم دارد

فرشته اما این چیزها حالیش نبود، به دنبال پری های کوچک که چند مدتی در عالم خود می دید میدوید…. رقص

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مدیر سایت andishe-konkoor Jeffrey نماوا کلیپ 8 بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. تفریحات سالم 2 رویداد ها، اخبار و فعالیت های روزانه آموزشی کلاس 8/4 در امتداد مسیر تربیت اسلامی سرزمین مهر وبلاگ فایل های علمی آموزشی fanoosivcte